ازدواج اجباری

ویو جیمین
مردم و زنده شدم تا ساعت به (یادم نمیا ساعت چند لاران گفت بیا کافه) که بالاخره رسید کل راه و فکر می کردم یعنی چی می خاد بگه
فلش بک کافه
رسیدم کافه که لارن با کت و شلوار مشکی روی صندلی نشته بود و سرش تو گوشی بود رفتم سمت میز و نشستم که گوشیشو خاموش کرد گذاشت توی جیبش
لاران :خوب
جیمین :چی خوب؟
لاران :اون موقع دیرم شده بود منتظرم بقیه حرفت و بشنوم
جیمین :نمی تونم بگم
لاران :چرا
جیمین :من اونجا همه ی غرورمو شسکتم و بهت گفتم و الان نمی تونم بگم
لارن :تو که حاضر نیستی برای گفتن یه حرف غرورتو بکشنی چطوری می تونی حرف از عشق بزنیداشت کیفشو بر می داشت که
جیمین: من... دوستت دارم.. پس.. نرو
لاران کیفشو گذاشت
لاران :چند وقته
جیمین:از وقتی دیدمت، اولش فقط با خودم میگفتم که خوشگلی ولی بعد فهمیدم حسم عشقه
لارن :منم دوست دارم ( با لبخند)
جیمین: هی منو مسخره می کنی
لاران :نه میگم دوست دارم
جیمبن :راستی میگی
لارن :اوهوم تلاش های خواهرت بی فایده نبودن
جیمین :ا/ت وقتی بفهمه کلی ذوق می کنه
لاران ‌:اهومم
فلش بک
ویو ا/ت‌
از خونه مامانم اومدم خونه که دیدم همه چراق ها خاموش هستش چندبار اسم یونگی رو گفتم ولی کسی جواب نداد تا اینکه رفتم جلو تر و دیدم خونه پر از شمع و گل برگ هستش و یکی از پشت بغلم کرد ترسیدم که
یونگی:نترس پرنسس منم
ا/ت:چرا هرچی صدات میزنم جواب نمیدی
یونگی:چون سوپرایزم خراب میشد
برگشتم سمتش و بوسه ای عمیقی بهش دادم
ا/ت:وقتی این وروجک بدنیا بیاد خانواده ی مین تکمیل میشه مگه نه؟
یونگی:ولی بنظرم هنوز زوده برای اومدن این وروجک من هنوز کارای زیادی دارم که با پرنسمم انجام ندادم
ا/ت:پس صبر کن پرنسس دوم هم بیاد انوقت کاراتو انجام بده
یونگی:بی صبرانه منتظر پرنسس دوم هستم

پایان🍓✨
دیدگاه ها (۱۵)

وقتی ماه کامل شد پارت۱

وقتی ماه کامل شد پارت۲

ازدواج اجباری پارت 35

ازدواج اجباری پارت 34

عضو هشتم پارت۴ویو شوگا وقتی که به در خونه رسیدم می خواستم ا...

پارت ۴۰ فیک ازدواج مافیایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط